Telegram Group Search
مصدق را درست بخوانیم

مجتبی نجفی

گفتمان مصدق دو سر داشت. بی توجهی به هر یک برداشتی ناقص از او ارائه می دهد. یکی استقلال بود و دیگری آزادی. استقلال و آزادی در گفتمان مصدق در سپهر رهایی تعریف می شوند. استقلال رهایی از استیلا و زورگویی خارجی است و آزادی رهایی از استبداد داخلی است.

مصدق سیاست داخلی و خارجی را یک کلّ به هم پیوسته می دانست. پس برای مقابله با استیلای خارجی آزادی های بنیادین مردم را محدود نکرد چرا که اگر قرار باشد خروج از استیلای خارجی بهانه ای برای ستم و ظلم داخلی باشد آزادی معنایی ندارد.

نهضت ملی شدن صنعت نفت فراتر از مسئله نفت بود. بیشتر از هر چیز مسئله "احیای شخصیت ایرانی" بود. با جنبش ملی شدن صنعت ما شخصیت خُرد شده ایرانی، زیر چنگال استعمار خشن و بیرحم روس و انگلیس را احیا کردیم. پیام نهضت ملی شدن صنعت نفت این بود ملتی که زورگویی انگلیس و روس را تحمل کند آزاده نیست. با نهضت ملی شدن صنعت نفت ایرانیان اثبات کردند برای اعاده شخصیت ملی شان بیکار نمی نشینند و به قول مصدق ملتی زنده اند.

مصدق به خوبی می دانست که الگوی استقلال در برابر خارجی و محدود کردن آزادی های مردم به رهایی منجر نمی شود. پس همزمان با تلاش برای احقاق حقوق ملت ایران در عرصه بین المللی، اصلاحات اساسی برای احیای مشروطیت را در دستور کار قرار داد. او به خوبی می دانست دموکراسی واقعی بدون توجه به وضعیت وخیم معیشتی مردم محقق نمی شود و از طرفی بدون تاسیس و حمایت از نهادهای مدنی قابلیت تحقق ندارد. محور اصلاحات او در راستای مشروطیت بود: " شاه سلطنت کند ونه حکومت" . مردم گرایی او نشات گرفته از اعتقاد ویژه اش به قدرت مردم بود. ویژگی مثبتی که مخالفانش آن را پوپولیسم می نامند.

مصدق در برابر جبهه وسیعی از مخالفان خارجی و داخلی سیاست "با مردم بودن " را انتخاب کرد. در برابر حجم توطئه ها مردم را برای دفاع از آزادی بسیج می کرد. بر عکس نظر برخی منتقدان این نقطه قوت مصدق است جایی که دربار، انگلیس، امریکا و مخالفان داخلی برای براندازی دولتش به آب و آتش می زنند به مردم رجوع می کند. شاید بزرگترین اشتباه مصدق جایی بود که مرم را در 25 مرداد 1332 در شرایطی التهاب آمیز از خیابان ها به خانه هایشان دعوت کرد. وقتی استعمار و استبداد دست در دست هم در اندیشه برانداختن دولت ملی و دموکراتیک بودند بازگرداندن مردم به خانه ها اشتباهی راهبردی بود.

موازنه منفی مصدق سر ستیز با جهان را نداشت. اهدافش مشخص بود و در راستای احقاق حقوق ایرانی ها بود بدون اینکه شعار مرگ بر این و آن دهد. بدون اینکه اهداف غیر قابل دسترس بدون توجه به واقعیت های جاری جامعه تعیین کند. بدون اینکه انگلیس ستیز باشد یا آمریکا ستیز یا شوروی ستیز. برای همین او نسبت به رشد احساسات ضد انگلیسی هشدار می داد. حتی از بخش خصوصی انگلیس برای سرمایه گذاری در صنعت نفت ایران دعوت کرد اما همزمان برای احقاق حقوق مردم ایران مقاومت می کرد. او می خواست ایران الگویی برای منطقه و جهان باشد؛ ملتی که استقلال و آزادی را با هم برای رهایی از بندهای داخلی و خارجی جمع می کند. ملتی که می خواهد آزاد باشد.

خوانش صحیح از مصدق را باید در این جملاتش خواند جایی که استقلال و آزادی دو اصل به هم پیوسته می شوند که نقض هر یک خروج از گفتمان مصدق است :"آری، من در تمام مدت عمر یک هدف بیشتر نداشته‌ام و آن این بوده و هست که ملت ایران بتواند مستقل و سرافراز زندگی کند و جز اراده اکثریت هیچکس بر او حکومت نکند. مبارزه درخشان مردم بر علیه شرکت سابق نفت، که من یکی از رهبران آن بوده‌ام و اکنون هم به عنایت پروردگار در گوشه زندان اظهار عقیده می‌کنم، حلقه زنجیر استعمار خاورمیانه را گسسته و خواهد گسست."

""آزادی بیان و قلم از این جهت جزء ارکان مشروطیت است....کسانی که از بیان و قلم هراس کنند و از آن جلوگیری نمایند تنها نه مرتکب عملی میشوند که مخالف قانون اساسی است، بلکه خدمت به اجانب و خیانت به وطن مینمایند."
‏امیدوارم سال 1403، سالی سرشار از شادی و کاستن از رنج بی شمار ملت ایران باشد؛ سال رهایی زندانیان و شکست دیکتاتوری، پیروزی جنبش زن، زندگی،آزادی و پایانی بر جنگهای گوشه و کنار در جهان. سال تقویت گفتمان ایران شهروندمدار که حاکمیت شهروندان است بر خانه ای به نام ایران.

حتی اگر احتمالها در عالم واقع کم باشند، نباید از رویاهایمان دست بکشیم. هیچ ملالی بزرگ تر از نابودی رویاهای ملی نیست، ملت بی رویاهای بزرگ، ملت بازنده است؛ اما ملتی که بر گفتمان زن، زندگی، آزادی تکیه کند و تداوم دهد، بازنده نخواهد شد. نوروزتان پیروز.
Forwarded from پارَند - Paarand
ایران شهروندمدار علیه ایران اقتدارگرا

ایران شهروندمدار مرزبندی های جدی با ایران اقتدارگرایان دارد،چون منبع مشروعیت قدرت با شهروندان است نه با شاهان نه فقها نه هر مرجعیت دینی و غیردینی دیگری.
نتایجی که در آزمون و‌خطاها و در روند تجربه محور حاصل می‌شوند، بسیار پایدارتر از  نتایج یک دیکتاتوری آمرانه ولو با نیت توسعه است.
بر فراز تجربه های تاریخی این نکته را آموخته ایم که جز با تقویت و توسعه فرهنگ شهروندمداری، مای ایرانی را به سوی دروازه های توسعه متوازن راهی نیست.
وقتی از توسعه متوازن حرف می‌زنیم، حقوق شهروندی را در یک بسته جامع مطالبه می کنیم.
به همان نسبت که حق آزادی پوشش و سبک زندگی داریم، حق انتخاب کردن و انتخاب شدن هم داریم یا حق حیات در سازوکارهای جمعی یا حضور  اعتراضی در خیابان.
حقوق سیاسی فرهنگی اجتماعی و فردی ما از هم گسسته نیستند و تا حاکمیتی منطبق با ایده توسعه متوازن بر ایران حاکم نشود، کشور صحنه ناآرامی‌، جنبش، شورش و انقلاب و هر فرمی از اعتراض خواهد شد و شکاف بین دولت و ملت کم نخواهد شد.
برای همین، راه حل آرام شدن این جامعه ملتهب، بنیانگذاری ساختارهای اجتماعی با هدف ترویج و تقویت دمکراتیزاسیون برای شکل گیری ساختاری سیاسی متناسب با اراده و خواست شهروندان است.
همه حامیان ایران شهروندمدار که با تقویت اراده و قدرت خود از مرجعیت های دینی و غیردینی در امر سیاسی گذشته اند و مستقل شده اند، می‌توانند حول محور ایران سکولار و دموکرات متحد شوند.

تغییرات در ساختار سیاسی متناسب با پشتوانه تغییر در ساختارهای فرهنگی و اجتماعی بسیار با ثبات‌تر از تغییرات در ساختار سیاسی بدون تحول در فرهنگ و ساختارهای اجتماعی است.
در نتیجه ایران شهروندمدار هم به تغییرات در ساختار اجتماعی فرهنگی نیاز دارد هم به تغییرات در ساختار سیاسی.
دیرتر اما پایدارتر.

@paarandiran

https://instagram.com/paarandiran

https://www.tg-me.com/paarandiran/83
بیماری لاعلاج، میراث سی و چهار سال رهبری

مجتبی نجفی

در ایام کرونا که رهبر جمهوری اسلامی تنها شده بود این کاظم صدیقی معروف به شیخ گریان بود که برایش روضه می خواند تا دل آقا آرام شود. کاظم صدیقی تنها این نقش را در کرونا ایفا نکرد، وقتی در کوران جنبش سبز، هاشمی رفسنجانی مغضوب شد و از امامت نماز جمعه تهران کنار رفت، به یک چهره عمومی تبدیل شد.

رهبر در جریان جنبش، از خواصی که به هر دلیلی حاضر به محکوم کردن‌ رهبران جنبش نبودند، گلایه داشت. بارها این گلایه را با توسعه اعتراض‌ها بر زبان راند. صدیقی اما از آن خواص مورد تایید رهبری بود. از همانها که در هر فرصتی در محکومیت رهبران جنبش سبز دریغ نمی کرد و خواستار اعدام «سران فتنه» می شد. در سیاست خارجی تحمل گرسنگی ناشی از تحریم را توصیه می کرد و در سیاست داخلی سرکوب را.

اکنون او قربانی جنگ جانشینی شده. با فرتوت شدن رهبری،نگاهها چند سالی است که به سمت جانشین او جلب شده. پسرش مجتبی است یا رییسی یا هر شخصیت دیگری؟ هر که باشد تنها یک آیکون،نشانه ای از فاتح جنگ بزرگ در بیت رهبری خواهد بود. چرا که جمهوری اسلامی امروز درگیر نبرد مافیاست و این افشاگری ها نه برای حل مسأله فساد که در راستای موازنه فساد و جنگ فساد است. به این معنی که هر تکی، پاتکی دارد و قرار نیست افشاگری فساد تنها به یک جناح خاص محدود شود. آنجا جنگ است، جنگ بر سر کیکی بزرگ به نام ایران. این دقیقا همان نگاه مجموعه حاکمیت به کشور است: کیکی که نه برای محافظت و ارتقا که برای خوردن است و جنگ فساد، جنگ حریصانه برای تصاحب هر چه بیشتر کیک است.

قبح فساد در سیستم، مدتهاست ریخته شده. همین روزها بود که هشدار دادند مبادا خطای شیخ گریان به القای فساد سیستماتیک منجر شود. این همان ترجمه « کشش ندهید» خامنه ای است،وقتی اعتراض ها به خروج خاوری از ایران به کانادا دوچندان شد. خاوری رییس بانکی بود که در صف اول معترضان حکومتی علیه جنبش سبز بود،یقه می‌بست و شعار مرگ بر فتنه گر میداد و همزمان در حال غارت. ببینید همه اینها که علیه آن جنبش مردمی ایستادند،مفسد بودند. تعمیق فساد ساختاری، میراث رهبری سی و چهار ساله خامنه ای و نتیجه حذف مردم از سیاست است.

ایران را نه دولت در مقام علمی اش که مافیا اداره می‌کند. در ساختار هم رقابت بین گروههای مافیایی است، ساختاری که فساد ابتدا در آن بیماری بود قابل علاج، اما اکنون سرطانی شده، همه بدن بیمار را گرفته. اختلاسگری صدیقی تنها یک نشانه است از این بیماری لاعلاج. برای همین، رهبری، امسال تاکید کرد رقابت کنید اما دشمنی نه. این همان تاکید دوباره بر « کشش ندهید» است. خودش میداند چرا باید گریست بر این کشور.
https://www.tg-me.com/mojtaba najafi مجتبی نجفی /com.modjtabanajafifrance/2238
نمایش ترس یا قدرت؟

مجتبی نجفی

جمهوری اسلامی دیروز خواست نمایش قدرت دهد اما بیشتر از همه نمایش ترس بود. دست به دامان مهاجرین شده بودند تا ورزشگاه را پر کنند. نهاد دولت که باید در خدمت ملت باشد، ابزار پروپاگاند‌ا شده. صدهزار نفر را با بسیج امکانات دولتی جمع کرده اند‌ تا ملت خیالی خود را بازنمایی کنند‌. اما همزمان چند روز آنطرف تر تخت جمشید،مهم ترین نماد ملی باستانی ایرانیان به صورت خودجوش مقصد بازدید میلیونها ایرانی شد. قصد ندارم اینجا بگویم چرا جمهوری اسلامی با آثار باستانی میانه خوبی ندارد اما هدف گوشزد این نکته است که نزدیکی فزاینده مردم به نمادهایی که مورد بیزاری با بی اهمیتی نظام سیاسی است معنادار است.

یکی از چهره های اصولگرا چند روز پیش از حجم وسیع روزه خواری در ملا عام خبر داده بود. آنها از اینکه می‌بینند با وجود این همه تنبیه، باز هم بسیاری از زنان، حجاب از سر بر می دارند خشمگین اند. به خوبی میدانند اگر نبود این اجبار دولتی برای اجرای شریعت، چهره شهر برای اینها از این هم کابوس وارتر میشد. زمانی مساجد رونق داشتند اما اکنون خالی از نمازگزارند. حتی بسیاری از معتقدان، نماز را با جماعت وفادار به حکومتی که بر شطی از خون نشسته، نمی خوانند.

واقعیت دیروز ورزشگاه آزادی، پشت بسیج رسانه ای و نمایش قدرت، تنهایی است. حاکم، تنها و خشمگین شده، پس برای دلداری به حامیان خود نیازمند نمایش قدرت است برای صدور این پیام که « ببینید، ما تنها نیستیم». اما پشت دروازه های ورزشگاه و ورای تبلیغ دستوری رسانه های حکومتی، در شهر غلغله ای است؛ عرصه عمومی پیداست که خاصیت آن لایه لایه بودن، موزاییکی بودن و متنوع بودن است و آنجا نه به پندهای حکومت اهمیتی می‌دهند و نه به اجبارهایش. پس حاکم که این همه از بلندگوهای مسجد اذان می گوید و از تلویزیون دولتی دستور به پیروی از ولایت فقیه به عنوان ستون دین می دهد، در دریایی از کنشهای بی فایده دست و پا می‌زند و برای همین احساس تنهایی و انزوا از ملت متکثر آزاردهنده است و گردهمایی های دستوری مسکنی بر یک سردرد شدید است.

حاکم اسلامی در یک جامعه سکولار تنها شده. این واقعیت تلخی است که حکومت اسلامی نمیخواهد بپذیرد اما مثل سیلی به صورتش میخورد. قبل از جنبش زن، زندگی و آزادی حاکم خواست با سرود«سلام فرمانده» با پر کردن همین ورزشگاه صدهزار نفری نمایش قدرت دهد اما ماهها بعد آنچه که به صورت خودجوش و در خیابان و مترو و کافه و ...خوانده شد سرود « برای» بود. آنجا نشان داده شد با دستور و اجبار،سرود محبوب دلها نمیشود اما سرودی که از جنس درد و تحقیر و رویا باشد بدون صرف بودجه هم خوانده می شود. https://www.tg-me.com/mojtaba najafi مجتبی نجفی /com.modjtabanajafifrance/2241
Forwarded from پارَند - Paarand
جامعه سکولار، فرزند حکومت دینی

چرا جمهوری اسلامی نماز جماعت را به پارک ها می‌کشاند؟ برای اینکه مساجد خالی از نمازگزار شده اند.
حتی بخش زیادی از مذهبی های کشور ترجیح می دهند، اصالت معنوی نیایش خود را در مکانی تحت سیطره حکومت نابود نکنند؛ چرا که در آن عبادتگاه نه حس رهایی از بندهای دنیوی که نشانه های بندگی دنیوی، جولان می دهند.
این رویگردانی از مساجد، نتیجه حکومت دینی است، همچنان که سکولار شدن جامعه ایرانی نتیجه ابزار کردن دین برای سلطه گری است.
جمهوری اسلامی خشمناک از خالی شدن مساجد، پارک ها را مسجد می‌کند و صدای اذان را اجباری و نمایش نماز جماعت را زوری می کند.
این نشانه ها از گیجی حکومت دینی خبر می دهد، حکومتی که می خواهد مسیر را تا انتها برود برای نپذیرفتن این گزاره که نتیجه حکومت دینی نه جامعه دینی که جامعه سکولار است.
برای همین خشمگین از بی اثری پندهایی است که شب و روز از تریبون‌های بی شمارش می دهد.
به طرز متناقض و شگفت انگیزی، بزرگترین دستاورد انقلاب پنجاه و هفت، شکست ایده حکومت دینی بود.
این شکست یکی از تضمین‌های سکولار شدن ایران خواهد شد.
جمهوری اسلامی، ناخواسته در حال تسریع و پیشبرد ایران سکولار است؛
ایرانی که در آن جای مذهب نه در حکومت که در عرصه عمومی است و دینداری برای معتقدان نه ابزاری برای سلطه گری که نگاهی در کنار سایر نگاه ها به جهان و هستی است.

@paarandiran

https://instagram.com/paarandiran

https://www.tg-me.com/paarandiran/85
Forwarded from پارَند - Paarand
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پارند را در صورت تمایل در اینستاگرام و تلگرام دنبال کنید و در انتشار مطالب ما را یاری برسانید.
https://instagram.com/paarandiran
https://www.tg-me.com/paarandiran
آیین ملی، زبان مقاومت مدنی

مجتبی نجفی

وزارت کشور در حالی دستور به بستن پارکها تا یک ساعت قبل از اذان مغرب در روز"سیزده به در"را داده که نشانه یک ویژگی مهم حکومت دینی در این تصمیم پیداست:فرقه گرایی. حکومت باید نسبت به ادیان بی طرف باشد به این معنی که تعلق شهروند به امر دینی یا غیردینی، در حوزه وظایف حکومت نیست اما حکومت دینی خود را حافظ دین می داند و طبیعتا این نگاه هم به حفاظت از برداشت حاکم از دین تبدیل می شود، چرا که دینداران خود تفسیرهای متفاوتی از دین متناسب با کانتکست های متفاوت دارند. در نتیجه، جمهوری اسلامی حافظ خوانشی از دین به نام ولایت مطلقه فقیه است که عملا بزک کردن دیکتاتوری با لعاب دینی است و جمهوری،بی معناترین کلمه برای توصیف این وضعیت است. یک حکومت سکولار اگر می بود هم زمینه را برای پاسداشت روز ملی"سیزده به در"فراهم می کرد و هم امنیت عزاداران امام اول شیعیان را تامین می کرد و باید پاسدار قاعده" موسی به دین خود،عیسی به دین خود" می شد.

البته این قاعده،به معنای مدارا و تحمل عقیده دیگری است نه عدم نقد و بی تفاوتی به یک عقیده. اما حکومت دینی چون از اساس تبعیض آمیز است، پارکها را به روی مردم می بندد تا به زور آنها را در خانه شان نگاه دارد. این دستور وزارت کشور یکی از عالی ترین نمایش های ویژگی فرقه گرایانه حکومت دینی است. اگر نبود قدرت سنت های قدمت دار ایرانی، حکومت دینی تمام تلاشش را برای تعطیلی شان می کرد اما مشکل اینجاست زورش نمی رسد و این قوت سنت های ملی است که در یک بستر زمان دار، مهاجمان به خاک ایران را در خود حل کرده یا فرسوده و ناتوانشان کرده.

در دشمنی حکومت دینی با سنت های ملی، بازنده حکومت دینی است چرا که سنت ها در مقام عنصری از زبان خود به بستری از مقاومت مدنی از سوی هم مذهبی های غیرحکومتی و هم غیرمذهبی ها تبدیل می شوند. برای اینکه در نظر مذهبی های اصیل که آلوده به رانت قدرت نشده اند، پاسداشت طبیعت تضادی با آیین عزاداری ندارد و در نظر غیرمذهبی ها نیز حق عزاداران به رسمیت شناخته شده. مساله اینجاست، حکومت دینی از آنجا که دین را پوششی برای زورگویی حاکم کرده، علیه همه شهروندانی است که عرصه عمومی را عرصه رویت پذیری گرایش های مختلف می دانند، عرصه بحث و گفتگو حتی ستیز و جدل. اما مساله این است حکومت حق محروم کردن مردم از عرصه عمومی شان را ندارد.

از آنجا که جمهوری اسلامی سیستمی است فاقد قوه هوشمندی،"سیزده به در "امسال را به کانون مقاومت مدنی تبدیل کرده برای ارسال این پیام که همه این خاک حق شهروندان است و هیچ حکومتی حق تصرف فضای شهروندی را ندارد.

و اگر حکومت  پارکها را بنندد، سبزه و میدان و فضای شهر و کوه و کمر را نمی تواند تصرف کند. شایسته است مذهبی های غیرحکومتی که آلوده به رانت سیستم نشده اند، "سیزده به در " امسال را  بیشتر پاس بدارند برای ارسال این پیام به حاکم که تفرقه گرایی ممنوع. یا حداقل  برای ارسال این پیام به حاکم" به نام ما نه".
تصویر افشاگر: حکومت بی مردم

مجتبی نجفی

تصویر ناب سیزده به در امسال همین است، در قم،ام القرای جهان شیعی ایرانی، دادستان به همراه فرمانده سپاه و بسیجی ها در پارکها حاضر شده اند برای نظارت بر اینکه مبادا کسی در روز عزا، شادی کند. ‏چه تصویر افشاگری. ایده شکست حکومت دینی است، این تصویر تمام قد نهاد سرکوب است.

عزا یک حس درونی است، با سرنیزه در قلب آدمی فرو نمی رود، زوری نیست، همچنانکه لبخند را نمی شود بر لبها جراحی کرد. ایده تصویر، حکومت بی مردم است، نشسته بر سر نیزه؛ پوسته ای مانده و محتوایی نیست. آنچه که از درون فروپاشی شده را دیگر نمی شود به زور نگه داشت. این تصویرها همه نشانه هایی از فروپاشی درون است، از ریزش خاکریزهای معرفتی و‌نظری.

مساجد حکومتی، اذان می گویند اما خالی از نمازگزارند چون نیایش باید درون را صفا دهد، نمی شود آنرا بر شطی از خون خواند و بر قاعده اجبار سوار کرد. حکومت دینی چون بند نافش به شریعت بسته شده، ظاهر برایش مهم است. وقتی شهر رنگارنگ شود و اجرای شریعت در این رنگارنگی گم شود، حاکم دیوانه می شود. صداوسیمایش بیانیه تعطیلی پارکها را از زبان وزارت کشور میدهد و وزیر کشور میگوید ما بیانیه نداده ایم و کار دشمن است.

خب آقای وزیر، ببینید، اکنون دشمن در پارک شهر است، با حشم و خدم ایستاده، نیزه به دست مبادا کسی شادی کند و سیزده خود را به در کند. دقیقا درست گفتید، کار دشمن است و کیست که نداند دشمن اصلی این خاک و مردم، خود شما هستید که تجسم جهل و خرابکاری و فرقه گرایی اید. و باز هم این تصویر همان ایده بازگشت به همان شعار هوشمندانه معترضان است
« دروغ میگن آمریکاست، دشمن ما همینجاست ».

هیچ دشمنی برای یک کشور بدتر از جهل و ریا و فساد نیست؛ وقتی مفسدان در شهر غارتگری می کنند اما داروغه با آیین ملی می جنگد.

https://www.tg-me.com/mojtaba najafi مجتبی نجفی /com.modjtabanajafifrance/2246
Forwarded from پارَند - Paarand
سازماندهی دوشادوش سوگواری

این دیوار نوشته می گوید سوگواری نکن، سازماندهی کن.
دیوار نوشته، زبان شهری است، فرصتی برای رویت پذیری نادیده شدگان است.
از این منظر، دیوار نوشته ها در جنبش ها، بیان درد و  آرزو هستند، فضای ایجاد شده برای مبارزه اند.
هویت معترضان را می سازند یا هویت رسمی حاکم را تخریب می‌کنند.
«سوگ»، خود نیز کنش است.
زبان درد است، « یاد» است و هر سوگ و هر یاد از قربانی، خود کنشی سیاسی است.
پس، از سوگواری، گریزی نیست. اما سوگ منفعل، سوگی است که از پس آن، سازماندهی نباشد.
سازماندهی در سطح شهروندی، همیابی همدردهاست، تحقیرشدگان است.
گستره آن فرقی ندارد، مهم این است سوگواران در دنیای شخصی خود غرق نشوند و همدیگر را بیابند.
سازماندهی حتما قرار نیست یک اقدام سراسری باشد می تواند از حلقه دوستان شروع شود با تعریف کارهای کوچک در جمع های همبسته.
مهم ترین اثر آن هم پایداری در شرایط بحرانی است.
دور هم بودن، خواندن و تامل کردن، مشارکت در حل معضلی، به یکدیگر روحیه دادن در شرایط سترگ، همه از مصداق‌های حفظ خویشتن در محیط طوفانی است.
به خصوص این حفظ کردن خویشتن، در شرایط جنبشی، که مانند حرکت در مسیر طوفانی است، از اهمیت راهبردی برخوردار است.
تمام سازکارهای سرکوب برای روحیه زدایی از شهروند معترض است، برای رساندن او به این نقطه که «تمام است، فایده ای ندارد».
پادزهر این سازکار سرکوب، با هم بودن است: به هر بهانه ای و در هر گستره ای.
مهم این است در موقعیت طوفانی، دست های همبسته، مانع از افتادن می شوند، علیه خودکشی و افسردگی میشوند. نه از سوگواری گریزی است نه از سازماندهی.
پس شاید بهتر باشد دیوار نوشته اصلاح شود، سوگواری کافی نیست، سازماندهی کن.

@paarandiran

https://instagram.com/paarandiran

https://www.tg-me.com/paarandiran/88
در تمجید از پهلوانی

مجتبی نجفی

چقدر ما به این عرق ریختن ها نیاز داریم. عرق ریختن اینجا استعاره ای است بر برداشتن بار اضافی در بستر دیکتاتوری که اگر چه زمینه را برای کشتن استعدادها فراهم می کند اما از سویی هم صحنه رویت پذیری استعدادهای مدنی می شود. رسول خادم اینجا برای کمک به سیل زده های سیستان و بلوچستان عرق می ریزد آن هم زمانی که بسیاری از سلبریتی های ورزشی برای دریافت میلیاردی به خاطر حضور در شوهای صداو سیمای دیکتاتوری، با آن وضعیت مالی غیر شفاف به صف شده بودند.
قهرمانی اگر با منش پهلوانی پیوند نخورد، زود فراموش می شود. چرا نام پهلوان تختی ماندگار شده؟ تعداد مدال‌های طلای او بیشتر از رقبا نبود، تختی موجودی عاری از خطا و خصلت‌های غلط هم نبود، اما تختی مسیر کمک به مردم و همراهی با آنها را انتخاب کرد. از قهرمانی تا پهلوانی، مسیر، طولانی است و سرمایه ها، اندک اندک جمع می شوند.
رسول خادم هم در المپیک و در مسابقات جهانی طلا آورده. اما این تصویر عرق ریختن او و پایداری اش در دستگیری از شهروندانی که در فقر اقتصادی و نادیده شدن و در رنج زیست می کنند مهم تر از طلاهای اوست. و الا رضا زاده قهرمان سنگین وزن وزنه برداری هم‌ طلاهای مهمی آورد اما بر سرمایه منش پهلوانی در ایران نیفزود چون حرکت در این مسیر پایداری، دانش و بینش می خواهد.

پیوند قهرمانی به پهلوانی در بستر دیکتاتوری کار آسانی نیست؛ چشم پوشی از نوازش های گاه و بیگاه نهاد دولت می خواهد که مع الاسف نهاد دولت در ایران نه در امتداد اراده و خواست شهروندان که علیه شهروندان است.

واقعیت این است که این کلمات ماست که در معناسازی از کار رسول خادم در دستگیری از سیل زدگان مشارکت می کنند و شاید فراخوانی باشند بر امتداد یک مسیر، مسیری که نه در بندگی قدرت که از همراهی با مردم می گذرد؛ چرا که ما در فقدان یک جامعه مدنی نهادینه شده به تداوم منش پهلوانی شخصیتهای مطرح نیاز داریم. در همین فقدان است که بار بیشتر برداشتن،عرق شهروند مسئول را در می آورد.

حالا درست است که نهاد قدرت با توزیع رانت، شهروند را از مقام شهروندی نازل و او را عبد خود می کند اما در همین زمین دیکتاتوری هم ما شاهد ارتقای چهره‌ هایی هستیم که قهرمانی را به پهلوانی پیوند زده اند. واقعیت این است این شیفت، در بین ورزشکاران از تحسین ویژه ای برخوردار می شود چرا که دنیای آنها به واسطه شهرت،دنیای پر زرق و برقی است و میدان برای شنا در دریای فساد مهیاتر است. برای همین باید این عرق ریزان را در قلب ناتوانی نهاد قدرت در حل مسایل عمومی تحسین گفت، تحسینی برای تداوم.
https://www.tg-me.com/mojtaba najafi مجتبی نجفی /com.modjtabanajafifrance/2249
Forwarded from پارَند - Paarand
مقاومت مدنی علیه قانون و بی قانونی


وقتی با خشونت ساختاری مواجه هستیم یعنی نظام سیاسی از حداقل های معیارهای لازم حکمرانی مطلوب دور شده.
خشونت ساختاری، تعریفی وسیع تر از خشونت اعمال شده هنگام اعتراض ها دارد چرا که ساحت های متفاوت زیست آدمی را در معرض خطر قرار می دهد، ظرفیت های علمی، ژنتیکی و نسلی یک ملّت را در معرض زوال قرار می دهد.
برای همین، نظام استبدادی در ماهیت خود خشن است نه صرفا به خاطر برافراشتن طناب های دار و شلیک گلوله به معترضان، عمیق تر از این، به خاطر نابودی زمینه های بروز آزادی انسان و در نتیجه به خاطر نابودی ظرفیت های توسعه یک کشور.
نظام استبدادی یک قتل آشکار دارد و یک قتل پنهان. اولی ظاهر است و دومی باطن.
به عنوان نمونه، قتل آشکار جمهوری اسلامی، شلیک گلوله به معترض در خیابان است یا دار زدن مخالف در زندان اما قتل پنهان، سیاست های مختلف در حوزه های مختلف است که باعث کشتار بی صدای شهروندان می شود. به عنوان نمونه، ناتوانی در کاهش معنادار کشته شده ها در جاده ها، قتل پنهان است.
قتلهای پنهان و خاموش، کمتر مورد بحث قرار می گیرند.
از این منظر، مبارزه با استبداد، مبارزه با خشونت هم است و مقاومت مدنی در راستای مقابله با خشونت ساختاری است چرا که مقاومت مدنی علیه سازکارهایی است که به نام قانون یا بی قانونی علیه شهروند اتخّاذ شده اند؛
در نتیجه، مقاومت مدنی هم علیه قانون است و هم علیه بی قانونی.
چرا که نظام استبدادی در شکل پیچیده اش تا جایی که ممکن است به نام قانون و اگر قانون پاسخ نداد، با تخطی از قانون فعلی به سرکوب تداوم می دهد.
پس مقاومت مدنی اگر قرار است علیه خشونت ساختاری ایستادگی کند، هم قانون های ظالمانه را هدف قرار می دهد و هم تخطی های ضدشهروندی از قانون حاکم را؛
قانونی پذیرفتنی است که در خدمت شهروند باشد نه علیه شهروند.

*تصویر جلد از مونا هوبه فکر

@paarandiran

https://instagram.com/paarandiran

https://www.tg-me.com/paarandiran/90
اشتباه سهمگین دیکتاتوری

مجتبی نجفی

آنها که تجربه آزادی از پشت دیوارهای زندان را دارند، می دانند که چقدر این لحظه آزادی ویژه است، به ویژه اینکه قربانی ویژه هم باشی. زمستان نود و شش وقتی خبر بازداشت فعالان محیط زیستی منتشر شد مشخص بود که پروژه تعریف شده است. سالیانی بود که گفتمان محیط زیستی و دفاع از زیست بوم ایرانی یکی از شاخص های پیشرفت جامعه مدنی زیر ضرب ایران شده بود و شما هر جا پیشرفتی دیدید، مطمئن باشید جمهوری اسلامی برای جلوگیری دخالت می کند. چون مسأله روشن است، این حکومت با جامعه مدنی دشمنی دارد و تمام برخوردها و بازداشت های متعدد و حکم ها در راستای زمین گیر کردن فعالان مدنی است: از دانشگاه گرفته تا روزنامه نگاران، از سازمان های مردم نهاد گرفته تا کنش‌گران مدنی، هر جا که بوی استقلال از نهاد قدرت و تحکیم توان شهروندی برسد،جمهوری اسلامی با اتکا به قدرت نظامی-امنیتی ها مثل بختک سر می‌رسد و فرمان ایست می دهد. چون مسأله جمهوری اسلامی این است مبادا مردم در قالب نهادها و تشکل ها سازمان یافته شوند و اصولاً جامعه مدنی شکل سازمان یافته مردم است که از تعدی و تخطی قدرت جلوگیری می‌کند و مسایل جامعه را عمومی و پردازش میکند. برای همین این بار نوبت فعالان محیط زیستی شد و آنها نزدیک شش سال شکنجه شدند و در حبس ماندند.

این اعداد برای زندانبان عدد است و برای زندانی یک عمر و برای خانواده زندانی، کیفیتی از دلتنگی و اضطراب است و برای کشور محروم شدن از متخصصان.
هدف نظام های توتالیتر این است که شهروند بی ریشه شود و حس تعلق جمعی اش به یک مای بزرگ را از دست بدهد و آن ویژگی خودانگیختگی و شگفتی آفرینی که هانا آرنت بر آن به عنوان خاصیت انسان تاکید می‌کند از دست برود و قطعه چرخ دنده ماشینی بی روح شود. همه این زندانها و دیوارها و احکام بی حساب و کتاب برای همین است و همه این خنده ها و شادی های ویژه از آزادی پشت دیوارهای اوین هم پادزهری است برای کشتن راهبرد نظام تمامیت خواه.

از این روست، پشت این عددهای بی حساب و کتابی که دیکتاتوری تحمیل می کند، فرهنگ مقاومت هم شکل می‌گیرد و این همان اشتباه راهبردی حاکم است که گمان می‌کند هر چقدر، عدد حکم قاضی دست نشانده بازجو را بالا ببرد بازدارندگی ایجاد می شود و کار تمام است اما تجربه ثابت کرده این گزاره غلط است چون به موازات بسط سلطه حاکم، دایره مقاومت مدنی هم افزایش یافته و این عددهای ظالمانه ابهت پوشالی دارند و حاکم با افزایش بی رویه عدد حبس،در حال تقویت فرهنگ مقاومت است و این را دیکتاتوری نمی فهمد که خود با دست خود قبر خود را حفر می کند.
#نیلوفر_بیانی
#فعالان_محیط_زیست
https://www.tg-me.com/mojtaba najafi مجتبی نجفی /com.modjtabanajafifrance/2252
Forwarded from پارَند - Paarand
تکرار یک باخت: وعده شنبه ای دیگر

جمهوری اسلامی بازی را باخته، برای همین هر روز وعده نبرد با زنان را می دهد و اکنون هم از شنبه ای جدید برای برخورد با زنان بی حجاب خبر داده است.
آنها خوب می‌دانند که تکثیر مقاومت مدنی از طریق سبک زندگی در لایه لایه اجتماع ایرانی، سیاست های تنبیهی برای تحمیل حجاب اجباری بر زنان ایرانی را فلج کرده.
این مقاومت سراسری نه با تنبیه های ظالمانه در  محیط کار و محرومیت های وسیع از خدمات اجتماعی قابل شکست است نه با لایحه های رنگارنگ، چون که مقاومت برخاسته از دل زندگی، شکست ناپذیر است. 
پیوسته شدن مقاومت به زندگی در شکست هر گونه دیکتاتوری، اثرگذار است.
جمهوری اسلامی در دهه شصت می‌خواست مردم از دستگاه ویدیو استفاده نکنند، با موهای بلند و شلوار جین و ابزار آلات موسیقی و آستین های کوتاه و دیش‌های ماهواره و شادی در عروسی ها مشکل داشت و برخورد تنبیهی می‌کرد اما در همه اینها شکست خورد و باز هم شکست می‌خورد، چون دهه به دهه سنت مقاومت مدنی حمل شده و به بلوغ رسیده است.
این پیش بینی شکست مجدد در برابر زنان ایرانی نه صرفا برآمده از یک رویا که محصول یک تجربه تاریخی است:
هر جا سلطه ای باشد، مقاومتی خواهد رویید، به خصوص اینکه نهال مقاومت مدنی در ایران امروز درختی تناور شده است.

@paarandiran

https://instagram.com/paarandiran

https://www.tg-me.com/paarandiran/93
2024/05/27 00:07:08
Back to Top
HTML Embed Code: